آلوچه ی مامان و باباش

هفته سی ام من و کلم برگ جون

سلام نفسم خوبی قشنگم ؟ عزیز دلم هفته سی ام هم تموم شد و چیزی به اومدن شما نمونده ، میدونم دختر صبوری هستی و این چند هفته باقیمونده رو هم صبر میکنی و به موقع میای . عزیزم پرده اتاقت هم نصب شد و دیگه همه چی کامل کامله . دست مامانی بابایی درد نکنه سنگ تموم گذاشتن بگذریم که هنوزم برات چیزای جدید میخرن و هرچی میگم مامان همه چی داره نخر دیگه ، گوش نمیکنن . نوه اولی دیگه منم نوه اول بودم عزیزم نوه اول بودن خیلی کیف میده . راستی رفتیم برات چند دست لباس بافتنی هم سفارش دادیم که تا 20 خرداد آماده میشه ، خیلی خوشگلن ایشالله آماده که بشن دیگه همه رو برات میچینم و عکس هاشو میذارم که یاذگاری برات بمونه دردونه من . عسلم چرا انقدر حرکتهات کمه یع...
29 ارديبهشت 1393

هفته بیست و نهم کدو تنبل من

سلام فدای شکل ماهت بشم من چطوری عزیزترینم ؟ این هفته هم گذشت ، روزها داره میگذره و به اومدنت نزدیک میشیم دخترم ، ایشالله به موقع و سالم بیای عزیزم . 7 ماهگیمون هم الهی شکر به سلامت تموم شد و تا اومدنت 70 روز بیشتر نمونده عزیزدلم . 2 هفته پیش اومدن سرویس خوابتو آوردن ، اتاقت تقریبا کامل شده مونده پرده که اونم تا 2 هفته دیگه حتما خریدیم و نصب کردیم . عزیزم رفتیم واسه بابا برای روز پدر کادو خریدیم ، آخه سال اوله که بابا شده و روز پدر واقعا براش معنی داره ، ایشالله سال دیگه از دستهای کوچولوی شما کادوی روز پدرشو بگیره ، بگذریم که روز مادر اومد و رفت و بابا واسه من هیچی نگرفت .  روز پدر اولین عید بعد از رفتن بابایی منه ، هزار ...
21 ارديبهشت 1393

هفته بیست و هشتم کاهو چینی ما

سلام دختر خوبم خوبی عزیزم ؟ من خوب نیستم . هیچ وقت فکر نمیکردم تو وبلاگت خبر بدی بنویسم عزیزم . هفته پیش درست بعد از نوشتن پست تو وبلاگ برای نصب موکت اتاقت اومدن ، مامانی هم اومد پیشمون تنها نباشیم که یهو مامانی من زنگید ، رنگ مامانی پرید بعدم گفت که حال بابایی من خوب نیست و رفت خونه مامانیم . عزیزم نمیخوام کامل بگم چون یادآوریش هم درد آوره ، بابایی خوبم رفت . باباییم خیلی سر پا و سالم بود اصلا مشکلی نداشت صبح بیدار میشه صبحانه هم میخوره با مامانیم نعناع خشک درست میکنن ، لباساشو آماده میکنه و قرصاشو آخه عصر همون روز بلیط داشتن واسه مشهد ، بعد یهو میگه فشارم افتاده و دراز میکشه و برای همیشه چشمای مهربونشو میبنده . دخترم تو این ...
15 ارديبهشت 1393

هفته بیست و هفتم گل کلم من

سلام دردونه من چطوری عزیزدلم ؟ من اومدم با کلی خبر مامان جون ، هفته پیش یه روز با مامانی و بابایی رفتیم برات لباس خونگی و حوله و شیشه شیر و ... خریدیم . بعد جمعه هم با مامانی و بابایی و بابا رفتیم کالسکه و کریر و روروئک و ... خریدیم . جدا دستشون درد نکنه خیلی زحمت کشیدن ، تقریبا دیگه چیزی نمونده جز چند تا وسیله ریز . همش مبارکت باشه یه دونه ی من ، ایشالله به سلامت دنیا بیای و از همشون استفلده کنی و کهنه کنی عزیزم . دیگه اینکه مامانی امشب میرن مشهد با مامانی و بابایی و عمه من ، دلمون کلی براشون تنگ میشه ایشالله به سلامت برگردن . آهان اینو یادم رفت امروز میان موکت اتاق شما رو نصب کنن ، دیروز آوردن اما نصبش امروزه . مامان این روزها ...
7 ارديبهشت 1393
1